در آن شب ساقیا در دل نوای آشنایی بود.
ندانستم که فرجامش به هجران و جدایی بود.
توگفتی با تو می مانم سرود عشق می خوانم.
ولی آواز و شعر تو نوای بی نوایی بود.
تو یار و یاورم بودی تو تنها باورم بودی.
تو وجود و ساغرم بودی.
من از هجر تو ای نازم چگونه با دلم سازم.
پس از تو سوز و آوازم نوای بی نوایی بود.
چه ایامی به بیداری چه شب هایی به بیماری
کبوتر های فکر من به عشق تو هوایی بود.